غرب شناسی4
4- تمدن غرب، جریان طغیان و استکبار
بنابراین افشا گری علیه ابلیس، از ضروریات پیروزی کلمه توحید است. این افشاگری هم جز با شناخت دقیق و قاعده مند ممکن نیست. ما باید مکائد ابلیس را بشناسیم و نشان دهیم که اغواگری های او چیست و نتایج آن کدام است. غرض از غرب شناسی هم جز این نیست. ما که دنبال قصه گویی نیستیم که غرب چه بوده و فیلسوفانش چه کسانی بودند. آنها نه جزء انبیا هستند و نه اعتقادات آنها بیش از اعتقادات ما محترم است و نه گوهر حقّانی آنجا پیدا می شود که در دستگاه انبیا و ائمه(ع) نباشد. اگر کسی خیال کند حقایقی، رموزی و عرفانی در غرب هست که در دست ما نیست و منابعش را برویم از آنها بگیریم، او حتماً در اشتباه است. خدای متعال تمام حقایق را به نحو اتمّ و اکمل به نبی اکرم(ص) عطا فرموده، و فراتر از ایشان حقیقیتی نیست. بنابراین در غرب دنبال حقایق گشتن، در ظلمات، دنبال نور گشتن یا در گورستان، دنبال حیات گشتن و در کنار سرچشمه ها بودن و از جرعه های تلخ و ناگوار و آلوده خوردن است.
بنابراین اگر انقلاب اسلامی یک انقلابی با ایدة جهانی است و ایده اش هم اقامة کلمة توحید و احیای مجدّد کلمة معنویت در عالم است، حتماً جبهة ابلیس و تمدن مادی جدید بشر که روحش همان شیطنت ابلیس است، در مقابل آن قرار دارد. بنابراین غرب شناسی از این منظر ضرورت دارد تا درک شود، جریان شیطنت ابلیس چه مسیری را طی کرده تا توانسته یک تمدن مادی سکولار بسازد، و شهوت پرستی و هواپرستی را در عالم اقامه کند. تمدن غرب، همة ارزش های انبیاء را در وجهه غالب خودش به بازی می گیرد؛ اصلاً جایی برای ادیان قائل نیست، ادیان را درون تمدن خودش تعریف می کند. معتقد است دین هم از آن نظر که عده ای می پسندند و خواست بشر است محترم است؛ یعنی ملاک حقانیت همان «پرستش نفس» و به تعبیر دیگر ایده ها و ارزش هایی است که نفس معین می کند. عده ای دین و عده ای بتکده را می خواهند. به همان اندازه ای مسجد، محترم است که بتکده محترم است. ولو پلورالیسم عرفانی بر این مبنا درست کنید و بگویید همه حق هستند و همه مظاهر جلال و جمال حق و مظاهر اسماء و صفات الهی هستند! باطل است و با دستگاه انبیا نمی سازد.
بنابراین غرب شناسی به این معنا شناخت شجرة خبیثة شیطنت ابلیس و دنیاپرستی است که در غرب به صورت تاریخی رشد کرده است. البته در کنار این شجرة خبیثه، کلمة معنویت و توحید هم در غرب بوده است. نمی خواهیم انکار کنیم که در این تمدن عده ای به نحو اضطرار مجبور به تسلیم نسبت به ارزش های انبیا در سطوحی نشدند. ولی در یک جاهایی مجبور است با ادبیات انبیا صحبت کند و کار خودش را جلو ببرد. مثل جریان نفاق صدر اسلام که واقعاً دنبال جاهلیت بودند نه اقامة کلمة توحید؛ یعنی جریان شیطنت و عداوت با نبی اکرم. البته مجبور بودند در قالب ادبیات نبی اکرم با جامعة مسلمان ها حرف بزنند تا بتوانند سیطرة خودشان را تثبیت کنند. الان هم همان جریان است؛ یعنی جریان ابلیس یک جاهایی مجبور می شود به خاطر شدت مقاومت کلمة حق در پیشبرد اهداف خود به آن ارزش هایی که در جامعة بشری القاء شده تکیه کند بدون اینکه آن ارزش ها را قبول داشته باشد.
بنابراین ممکن است انسانی در غرب زندگی کند و عضو جامعة انبیا باشد یا انسانی در شرق زندگی کند و عضو جامعة ابلیس باشد. این دسته بندی یک دسته بندی جغرافیایی و اصطلاحی نیست. جریان غالب غرب جریان انانیّت نفس و انسان مدارانه، و دنبال لذت جویی انسان و ارضای تمنیّات انسان است که این هم توهمی بیش نیست. در دستگاهی که بر اساس استکبار بر خدا شکل می گیرد، بحث رضامندی انسان ها مطرح نیست بلکه بحث استثمار، تحقیر، بهره وری و استخدام انسان ها در جهت استغلاء و استکبار مطرح است.
- ۹۶/۰۲/۱۶