ولادت حضرت علی اکبر علیه السلام مبارک
- ۰ نظر
- ۱۸ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۵:۱۳
هشدار به حوزه ها
هر چه
بر عمر انقلاب اسلامی افزوده میشد توصیهها و هشدارهای امام خمینی با لحن
تندتری بیان میشد و ایشان پرده از توطئههای دشمنان برای تضعیف حوزههای
علمیه بر میداشتند.
بنیانگذار انقلاب اسلامی در مورد تلاش برخی افراد
برای کم اهمیت جلوه دادن منبر و برنامههای اخلاقی گفتند: «ممکن است
دستهاى ناپاکى با سمپاشیها و تبلیغات سوء برنامه هاى اخلاقى و اصلاحى را
بىاهمیت وانمود کرده، منبررفتن براى پند و موعظه را با مقام علمى مغایر
جلوه دهند، و با نسبت دادن «منبرى» به شخصیتهاى بزرگ علمى، که در مقام
اصلاح و تنظیم حوزه ها هستند، آنان را از کار باز دارند. امروز در بعضى
حوزه ها شاید منبررفتن و موعظه کردن را ننگ بدانند. غافل از اینکه حضرت
امیر علیه السلام، منبرى بودند، و در منابر مردم را نصیحت فرموده، آگاه،
هوشیار و راهنمایى مى کردند. سایر ائمه، علیهم السلام، نیز چنین بودند.»
خطر
اختلاف افکنی بین حوزویان یکی دیگر از دغدغههای جدی امام راحل بود: «شاید
عناصر مرموزى این تزریقات سوء را نمودند تا معنویات و اخلاقیات از حوزه
ها رخت بربندد، و در نتیجه حوزه هاى ما فاسد و ساقط گردد. دسته بندیها،
خود خواهیها، نفاقها و اختلافات، در داخل حوزه ها، خداى نخواسته، رخنه
کند افراد حوزه ها به جان هم افتند و در مقابل یکدیگر صف بسته همدیگر را
توهین و تکذیب نمایند، و در جامعه اسلامى بى آبرو شوند، تا اجانب و دشمنان
اسلام بتوانند بر حوزه ها دست یابند و آن را از هم بپاشند. بدخواهان مى
دانند که حوزه ها از پشتیبانى ملتها برخوردار است، و تا روزى که ملتها
پشتیبان آن باشند کوبیدن و از هم پاشاندن آن ممکن نیست.»
«... اگر
روحانیون با هم اختلاف کردند و یکدیگر را بدنام نموده و به آداب و اخلاق
اسلامى مؤدب نبودند، در جامعه ساقط شده، ملت هم از دستشان مىرود. ملت
انتظار دارند که شما روحانى و مؤدب به آداب اسلامى باشید، حزب اللّه باشید،
از زرق و برق زندگى و جلوه هاى ساختگى آن بپرهیزید. در راه پیشبرد
آرمانهاى اسلامى و خدمت به ملت اسلام از هیچ گونه فداکارى دریغ نورزید. در
راه خداى تعالى و براى رضایت خاطر او قدم بردارید و جز به خالق یکتا به
احدى توجه نداشته باشید. امّا اگر بر خلاف انتظار دیدند به جاى توجه به ما
وراء الطبیعه تمام همّ شما دنیاست و همانند دیگران براى جلب منافع دنیوى و
شخصى کوشش مىکنید، با یکدیگر بر سر دنیا و منافع پست آن دعوا دارید، اسلام
و قرآن را، العیاذ باللّه، بازیچه خود قرار داده اید و براى رسیدن به
مقاصد شوم و اغراض کثیف و ننگین دنیایى خود دین را به صورت دکانى در آورده
اید، منحرف مى گردند بدبین مى شوند. و شما مسئول خواهید بود.»
«اگر
بعضى معممین سربار حوزه ها روى غرض ورزیهاى شخصى و جلب منافع دنیوى به
جان هم افتند، همدیگر را هتک کنند، تفسیق نمایند، هیاهو درست کنند، در تصدى
بعضى امور با یکدیگر رقابت نمایند، سر و صدا راه بیندازند، به اسلام و
قرآن خیانت کرده اند به امانات الهى خیانت ورزیده اند.»
جامه اخلاق بر قامت طلاب
حضرت
امام (ره) در مورد برنامههای تهذیبی حوزههای علمیه و طلاب علوم دینی
سفارشها و البته دغدغههای زیادی داشتند، تا جایی که به صراحت فرمودند:
«برنامه هاى اخلاقى و اصلاحى، کلاس تربیت و تهذیب، آموختن معارف الهیه، که
مقصد اصلى بعثت انبیا علیهم السلام مى باشد، باید در حوزه ها رایج و
رسمى باشد. متأسفانه در مراکز علمى به این گونه مسائل لازم و ضرورى کمتر
توجه مى شود.
علوم معنوى و روحانى رو به کاهش مى رود و بیم آن
است که حوزه هاى علمیه در آتیه نتوانند علماى اخلاق، مربیان مهذب و آراسته
و مردان الهى تربیت کنند و بحث و تحقیق در مسائل مقدماتى مجالى براى
پرداختن به مسائل اصلى و اساسى، که مورد عنایت قرآن کریم و نبى اعظم(ص) و
سایر انبیا و اولیا علیهم السلام است، باقى نگذارد.
خوب است فقهاى
عظام و مدرسین عالی مقام، که مورد توجه جامعه علمیه مى باشند، در خلال
درس و بحث به تربیت و تهذیب افراد همت گمارند و به مسائل معنوى و اخلاقى
بیشتر بپردازند. محصلین حوزه ها نیز لازم است در کسب ملکات فاضله و تهذیب
نفس کوشش کرده، به وظایف مهم و مسئولیت هاى خطیرى که بر دوش آنان است اهمیت
دهند.»
ایشان خطاب به طلاب افزودند: «شما که امروز در این حوزه
ها تحصیل مىکنید و مى خواهید فردا رهبرى و هدایت جامعه را به عهده
بگیرید، خیال نکنید تنها وظیفه شما یادگرفتن مشتى اصطلاحات مى باشد، وظیفه
هاى دیگرى نیز دارید. شما باید در این حوزه ها خود را چنان بسازید و
تربیت کنید که وقتى به یک شهر یا ده رفتید، بتوانید اهالى آنجا را هدایت
کنید و مهذب نمایید. از شما توقع است که وقتى از مرکز فقه رفتید، خود مهذب و
ساخته شده باشید، تا بتوانید مردم را بسازید و طبق آداب و دستورات اخلاقى
اسلامى آنان را تربیت کنید. اما اگر خداى نخواسته در مرکز علم خود را اصلاح
نکردید، معنویات کسب ننمودید، به هر جا که بروید العیاذ باللّه، مردم را
منحرف ساخته، به اسلام و روحانیت بدبین خواهید کرد.»
«درد
اینجاست: اگر مردم از شما عملى که برخلاف انتظار است مشاهده کنند، از دین
منحرف مىشوند از روحانیت بر مىگردند، نه از فرد. اى کاش از فرد بر
مىگشتند و به یک فرد بدبین مىشدند. ولى اگر از یک روحانى عملى ناشایست و
برخلاف نزاکت ببینند، تجزیه و تحلیل نمىکنند.»
«در زمینه تهذیب و
تزکیه نفس و اصلاح اخلاق برنامه تنظیم کنید، استاد اخلاق براى خود معین
نمایید جلسه وعظ و خطابه، پند و نصیحت تشکیل دهید. خودرو نمىتوان مهذب شد.
اگر حوزهها همین طور از داشتن مربى اخلاق و جلسات پند و اندرز خالى باشد،
محکوم به فنا خواهد بود.»
حفظ سنتهای اصیل و استقلال حوزه
حفظ
سنتهای اصیل حوزههای علمیه به عنوان پرورش دهنده شاگردان مکتب امامان
معصوم همواره از دغدغههای مهم علمای برجسته بوده و هست. حوزههای علمیه در
طول قرنهای گذشته از نظر سخت افزاری و نرم افزاری به صورت مردمی اداره
شده و عالمان دینی مستقل بودن را افتخاری برای خود میدانستند.
امام
خمینی (ره) نیز در مورد اداره حوزههای علمیه قائل به روش سلف صالح یعنی
استقلال مدیریتی بودند و در جایی نوشتند: «یکی از امور مهمی که مورد توجه
بزرگان و علمای حوزه علمیه قم بوده است... ایجاد نظم و انظباط در
حوزههاست... که به عهده همه خصوصاٌ فضلا و علما و مدرسین میباشد و با
همکاری جدی همگان و با تأیید مراجع معظم میتواند جامه عمل پوشد.»
اندیشههای
آن بزرگوار در مورد شیوههای تحصیلی طلاب و مواد تحصیلی هم برای حوزههای
علمیه راهگشا بوده و هست، تا جایی که در وصیتنامه سیاسی الهی خودشان
فرمودند: «لازم است علما و مدرسین محترم نگذارند در درسهایی که مربوط به
فقاهت است و حوزههای فقهی و اصولی، از طریق مشایخ معظم که تنها راه برای
حفظ فقه اسلامی است منحرف شوند، و کوشش نمایند که هر روز بر دقتها و بحث و
نظرها و ابتکار و تحقیقها افزوده شوند و فقه سنتی که ارث سلف صالح است و
انحراف از آن سست شدن ارکار تحقیق و تدقیق است، محفوظ بماند و تحقیقات بر
تحقیقات اضافه گردد و البته در رشتههای دیگر علوم به مناسبت احتیاجات کشور
و اسلام برنامههایی تهیه خواهد شد و رجالی در آن رشته تربیت باید شود.»
ایشان
در جای دیگری نوشتند: «در مورد دروس تحصیل و تحقیق حوزهها، اینجانب معتقد
به فقه سنتی و اجتهاد جواهری هستم و تخلف از آن را جایز نمیدانم. اجتهاد
به همان سبک صحیح است ولی بدان معنا نیست که فقه اسلام پویا نیست، زمان و
مکان دو عنصر تعیینکننده در اجتهادند.»
نقش هدایتگری حوزهها
امام
خمینی (ره) رسالت مهم خود و حوزویان را در راستای تداوم رسالت پیامبران و
امامان معصوم میدیدند. ایشان که چهرهای برجسته و محبوب در میان مجتهدان
زمان خود محسوب میشدند، در رابطه با جامعیت رسالت روحانیت فرمودند:
«روحانیون مظهر اسلامند، اینها مبین قرآنند، اینها مظهر نبی اکرمند.»
«حوزههای
روحانیت محل تدریس و تعلیم و تبلیغ و رهبری مسلمانان است ... جای آنهاست
که امانتدار و جانشین پیغمبران هستند. محل امانت داری است و بدیهی است که
امانت الهی را نمیتوان به دست هر کس داد.»
نقش هدایتگری حوزههای
علمیه و روحانیت از نظر امام خمینی این گونه عنوان شد: «روحانیین که مربی
انسانها هستند، به جای انبیاء نشستهاند، مبعوث از طرف انبیاء هستند.»
«آقایان علمای اعلام مسئولیتشان زیاد است. چنانچه شغلشان از همه شریفتر
است. شغل، شغل انبیاء است و مسئولیت، مسئولیت انبیاء»
چه تمایزی میان دین و اخلاق وجود دارد؟ دین و احکام الهی ملتزم به اخلاقی بودن و رعایت موازین اخلاقی می باشند اما این التزام از نوع مطابقت ذاتی است و تقدم اخلاق بر دین یک تقدم منطقی . به عبارتی اخلاق صورت ذهنی احکام دینی و احکام دینی(در صورت کشف صحیح) صورت عینی احکام اخلاقی می باشند. اینکه گفته می شود حتی خداوند هم ناگزیر از عمل بر مبنای اصول اخلاقی است شاید عبارت مناسبی نباشد. الزام و ناگزیر بودن در صورتی قابل نسبت دادن به فاعل است که فعل فاعل عملی مطابق با ذات او نباشد. اگر عمل اخلاقی را اینگونه تعریف کنیم که : رابطه ی صحیح بین دو یا چند پدیده که در مسیر تحقق استعداد کمالی آن پدیده ها باشد[تاثیر این ارتباط بر سایر پدیده ها را نیز باید مد نظر قرار داد]، اگر اینگونه است و اخلاق را به هنجارهای حقیقی(صحیح) بین پدیده ها و موجودات تعریف کنیم اخلاق منطقا متاخر از وجود(ذهنی) این پدیده ها خواهد بود و وجود مخلوق متاخر از وجود خالق. این یعنی از طرفی احکام اخلاقی تقدم منطقی بر احکام الهی(دین) دارند و همین احکام اخلاقی متاخر از خلق و وجود موجودات. به این صورت اخلاق صورت ذهنی حرکت موجودات از خلق و ذهنیت و استعداد به عینیت و کمال است! حد واسط استعداد موجودات و بالفعل شدن این استعدادها! دین(در صورت کشف صحیح) صورت عینی احکام اخلاقی است و بحث از تمایز بین این دو ظاهرا صحیح نمی باشد. حال اگر بخواهیم این احکام اخلاقی را بدون توجه به دین و دستورات خالق و با توجه به عقل بشری کشف کنیم مشکلی که پیش می آید عدم آگاهی جامع و صحیح عقل آدمی از موجودات، استعداد های ذاتی آنها و متعاقب آن عدم شناخت کافی از تاثیر و تاثراتی است که هر عملی بر پدیده های گوناگون می گذارد. در آن سوی قضیه دین که دستورات کسی است که خود خالق مخلوقات و موجودات بوده و از تاثیر و تاثرات هر ارتباطی بین پدیده ها بر یکدیگر _ با شناخت صحیح و کاملی که از آنها دارد _ آگاه است از همه جانبه نگری و قابلیت اعتماد بیشتری برخوردار است!
بنابراین ما اگر این بت را افشا نکنیم، هیچ گاه نمی توانیم از دین حداکثری سخن بگوییم. بت شکنی اولین کاری است که ما باید در مقابل تمدن غرب انجام بدهیم و بت امروز، تکنولوژی، علم و دموکراسی است؛ یعنی بت فرهنگی همان علم و نظام مفاهیم مدرن است. تکنولوژی بت اقتصادی و دموکراسی هم بت سیاسی است. البته که بت های مشهور و عزیزی هم هست و دل دادگی و تعلق نسبت به آنها به حدی است که درگیری با آنها درگیری با نظام تعلقات و دل بستگی های آنهاست. در بت پرستی دوران جاهلی خیال می کردند حیات و رزقشان با این بت هاست. الان نسبت به تکنولوژی و علم و ساختارهای دموکراتیک نیز این گونه نگاه می کنند؛ یعنی سعادت و حیات خود را وابسته به اینها می دانند. در حالی که اینها سه بت است و باید شکسته بشوند. اینها ابراز شیطنت و اغوا هستند. مثل همان بت هایی که در اختیار «نمرود» بود و از طریق آنها مردم را استعمار می کرد! ابلیس در تلوّن خودش بت جدید درست می کند. علم سکولار، تکنولوژی و لیبرال دموکراسی بت های جدید ابلیس هستند که به وسیلة آنها دنیا را اداره می کند! بنابراین ما باید ابتدا این بت ها را بشکنیم و ثابت کنیم که دموکراسی دروغ و شیطنت است و بدترین نوع حکومت است! علم مدرن ابزار استثمار نوین بشر است. آنها به دنبال این هستند که بشر ماشینی متناسب با توسعه مادی بسازند. بنابراین ما باید به تهایی را که با آن بت ها بشریت را جذب کرده و خوف و طمع بشر را به وسیلة آنها کنترل می کنند بشکنیم.
با این بیان در گام نخست اگر تئوری مدون و روشنی در تحلیل جامعه شناسانه، انسان شناسانه و فلسفه تاریخی نسبت به غرب نداشته باشید و غرب را در آن چهار چوب نشناسید، غرب شناسی مفید نخواهد بود. وقتی می خواهید دشمن را در نظریة فلسفة تاریخی بشناسید، اولاً، باید مدل های علمی بدهید و به شیوه های علمی به تحقیقات نظری، تحقیقات کتابخانه ای و تحقیقات میدانی بپردازید. ثانیاً، نظام طبقه بندی موضوعات در شناخت غرب داشته باشید؛ یعنی بر پایة معارف بنیادین هم متدولوژی و روشن و هم نظام طبقه بندی موضوعات داشته باشید و سپس به شناخت علمی غرب در ابعاد مختلف آن بپردازید که آنها چکار می کنند؛ چه غایتی را تعقیب می کنند، چه مکانیزم هایی دارند، راه مقابله با آنها چیست، ظرفیت و توانایی های آنها در کجا به پایان می رسد و ...
اگر بیانات رهبر کبیر انقلاب اسلامی(ره) به صورت قاعده مند مطالعه شود، در همان اندیشه های اولیه عرفانی امام این اندیشه درک می شود. اگر بیان جریان ظلمت در غرب را در کتاب الخلافة و الولایة و اندیشه های سیاسی ایشان و برخوردشان را در سال 41، ملاحظه کنیم، دقیقاً اندیشه های امام به دست می آید. این اندیشه ها منبعث از یک مسلّماتی در قرآن و روایات است که طیّ آن کلّ دستگاه ابلیس، تحقیر می شود. حقانیّتی در دستگاه ابلیس نیست. البته در آن اغواء، تزیین، قدرت و دعوت به شهوت، تحرین به شهوات، تحریص به دنیا، بر آشفتن غضب مادی وجود دارد امّا حقانیت نیست. دستگاه ابلیس یک دستگاه گسترده ای است.
خدای متعال به آن تا «یوم الوقت المعلوم» اذن داده است. به تعبیر دیگر فتنة آخرالزمان همین جریان پیچیدة تمدن مادی غرب است. لذا این فتنه را باید بشناسیم. این فتنه آن قدر پیچیده است که ایجاد شبهه می کند؛ یعنی حق و باطل را مشتبه می کند. تمدن غرب پس از رنسانس جریانی است که بیش از پیش تلاش کرده تا از عرصه حیات اجتماعی بشر دین زدائی کند و بشر را با مفاهیم مادّی و دنیایی پروش بدهد. بویی از معنویت و خدا باقی نگذاشته است. نه اینکه در غرب شناسی به دنبال این هستند که چه حقایق مثبتی در غرب هستند تا به آنها دست یابند!
ما به دنبال ارایة راه جدیدی به بشریت هستیم که فعلاً آلوده به تجدد و مدرنیته است و در فضای مدرنیته تنفس می کند و ما می خواهیم طریق برون رفت از آن را معرفی کنیم. تمدن مادی غرب تلاش کرده به بشر بفهماند یک راه بیشتر پیش روی بشر وجود ندارد و آن هم راه دنیاپرستی است که اردوگاه هایی همچون: سوسیالیسم، کمونیسم و سرمایه داری در درون آن بنا کرده اند. الان هم می گویند لیبرال دموکراسی پیروز شده و تنها راه پیش روی بشر همین راه است. اما ما می گوییم تنها راه، لیبرال دموکراسی و دنیاپرستی نیست بلکه بشر می تواند از طریق پرستش خدا به سعادت برسد و این تنها راه پیش روی بشر است. آنچه در تمدن مادی می گذرد، اغوا و وشیطنت است. آنها می گویند بهتر از لیبرال دموکراسی نیست. ما می خواهیم بگوییم بدتر از لیبرال دموکراسی نیست. ما در صورتی می توانیم بشریت را نجات دهیم که افشاگری کنیم، افشاگری نسبت به کلّ آنچه آنها می پرستند. جوانی که از یک سو ماهیت تمدن غرب را شناخت و از دیگر سو ایدة جدید یافت که باید مبارزه کند تا به آن ایده برسد، دیگر تسلیم ظواهر آن تمدن نمی شود. مبلغان نگرش مادی می گویند دین را حداقلی کنید و در مابقی دنیا را بپرستید.
بنابراین افشا گری علیه ابلیس، از ضروریات پیروزی کلمه توحید است. این افشاگری هم جز با شناخت دقیق و قاعده مند ممکن نیست. ما باید مکائد ابلیس را بشناسیم و نشان دهیم که اغواگری های او چیست و نتایج آن کدام است. غرض از غرب شناسی هم جز این نیست. ما که دنبال قصه گویی نیستیم که غرب چه بوده و فیلسوفانش چه کسانی بودند. آنها نه جزء انبیا هستند و نه اعتقادات آنها بیش از اعتقادات ما محترم است و نه گوهر حقّانی آنجا پیدا می شود که در دستگاه انبیا و ائمه(ع) نباشد. اگر کسی خیال کند حقایقی، رموزی و عرفانی در غرب هست که در دست ما نیست و منابعش را برویم از آنها بگیریم، او حتماً در اشتباه است. خدای متعال تمام حقایق را به نحو اتمّ و اکمل به نبی اکرم(ص) عطا فرموده، و فراتر از ایشان حقیقیتی نیست. بنابراین در غرب دنبال حقایق گشتن، در ظلمات، دنبال نور گشتن یا در گورستان، دنبال حیات گشتن و در کنار سرچشمه ها بودن و از جرعه های تلخ و ناگوار و آلوده خوردن است.
بنابراین اگر انقلاب اسلامی یک انقلابی با ایدة جهانی است و ایده اش هم اقامة کلمة توحید و احیای مجدّد کلمة معنویت در عالم است، حتماً جبهة ابلیس و تمدن مادی جدید بشر که روحش همان شیطنت ابلیس است، در مقابل آن قرار دارد. بنابراین غرب شناسی از این منظر ضرورت دارد تا درک شود، جریان شیطنت ابلیس چه مسیری را طی کرده تا توانسته یک تمدن مادی سکولار بسازد، و شهوت پرستی و هواپرستی را در عالم اقامه کند. تمدن غرب، همة ارزش های انبیاء را در وجهه غالب خودش به بازی می گیرد؛ اصلاً جایی برای ادیان قائل نیست، ادیان را درون تمدن خودش تعریف می کند. معتقد است دین هم از آن نظر که عده ای می پسندند و خواست بشر است محترم است؛ یعنی ملاک حقانیت همان «پرستش نفس» و به تعبیر دیگر ایده ها و ارزش هایی است که نفس معین می کند. عده ای دین و عده ای بتکده را می خواهند. به همان اندازه ای مسجد، محترم است که بتکده محترم است. ولو پلورالیسم عرفانی بر این مبنا درست کنید و بگویید همه حق هستند و همه مظاهر جلال و جمال حق و مظاهر اسماء و صفات الهی هستند! باطل است و با دستگاه انبیا نمی سازد.
بنابراین غرب شناسی به این معنا شناخت شجرة خبیثة شیطنت ابلیس و دنیاپرستی است که در غرب به صورت تاریخی رشد کرده است. البته در کنار این شجرة خبیثه، کلمة معنویت و توحید هم در غرب بوده است. نمی خواهیم انکار کنیم که در این تمدن عده ای به نحو اضطرار مجبور به تسلیم نسبت به ارزش های انبیا در سطوحی نشدند. ولی در یک جاهایی مجبور است با ادبیات انبیا صحبت کند و کار خودش را جلو ببرد. مثل جریان نفاق صدر اسلام که واقعاً دنبال جاهلیت بودند نه اقامة کلمة توحید؛ یعنی جریان شیطنت و عداوت با نبی اکرم. البته مجبور بودند در قالب ادبیات نبی اکرم با جامعة مسلمان ها حرف بزنند تا بتوانند سیطرة خودشان را تثبیت کنند. الان هم همان جریان است؛ یعنی جریان ابلیس یک جاهایی مجبور می شود به خاطر شدت مقاومت کلمة حق در پیشبرد اهداف خود به آن ارزش هایی که در جامعة بشری القاء شده تکیه کند بدون اینکه آن ارزش ها را قبول داشته باشد.
بنابراین ممکن است انسانی در غرب زندگی کند و عضو جامعة انبیا باشد یا انسانی در شرق زندگی کند و عضو جامعة ابلیس باشد. این دسته بندی یک دسته بندی جغرافیایی و اصطلاحی نیست. جریان غالب غرب جریان انانیّت نفس و انسان مدارانه، و دنبال لذت جویی انسان و ارضای تمنیّات انسان است که این هم توهمی بیش نیست. در دستگاهی که بر اساس استکبار بر خدا شکل می گیرد، بحث رضامندی انسان ها مطرح نیست بلکه بحث استثمار، تحقیر، بهره وری و استخدام انسان ها در جهت استغلاء و استکبار مطرح است.
با این بیان انقلاب اسلامی باید دو گام اساسی بردارد: اوّل، روح دین حداکثری را در جامعه بالا برد تا آحاد جامعه به خوبی بفهمند که حکومت دینی به چه معناست و این ضرورت را به خوبی درک نمایند که ولایت نبی اکرم(ص) باید بر همة عرصه های حیات او جاری بشود. و این حقیقت را دریابند که اگر زیر چتر ولایت نبی اکرم(ص) قرار نگیرند، نه تنها به حیات و نور و رحمت حقیقی نمی رسند، بلکه از طریق ولایت ابلیس ظلمت، شیطنت و طغیان بر آنان جاری می شود: ...یخرجونهم من النّور الی الظّلمات.سورة بقره، آیة 257.
و از سوی دیگر باید جریان ولایت دستگاه ابلیس را افشا کنیم. دستگاهی که جز عنانیّت، استکبار و فساد حاصلی ندارد. دستگاهی که اصلاً با فطرت بشریت، سازگار نیست. دستگاهی که تفرعن، تزیین، اغواء و تلوّن از ویژگی های آنست و اصلاً بشر را با تلوّن سرپا نگه داشته است. ابلیس هیچ گاه وعده ای که هماهنگ با فطرت است نمی دهد.
الف ـ لزوم تبیین دین حداکثری: بنابر آنچه گفتیم، در این مرحله دو کار باید انجام گیرد: اول، می باید تلقی از دینداری را در درون جامعه خود و جامعة بشری توسعه بدهیم. اصولاً نگاه هایی که نسبت به دینداری وجود دارد متفاوتند. بعضی دینداری را یک حرکت سنتی واپس گرایانه می دانند که متعلق به دوره های گذشتة حیات بشری است. برخی دینداری را به چهارچوب های خاصیّ محدود کرده، در نتیجه از آن مفهوم ضیقی ارائه می دهند. روشن است که هیچ کدام از این نگاه ها با آرمان های انقلاب اسلامی سازگار نیست.
آنچه انقلاب اسلامی بر آن استوار است و آن را تعقیب می کند، یک «دین داری حداکثری» است؛ به این معنا که عبودیت و بندگی خدای متعال باید در همة زوایای حیات بشر جاری شود و مناسک حیات بشر در همة زوایا، مناسک بندگی خدای متعال باشد. بنابراین ما می بایست مفهوم دینداری، مفهوم توحید و مفهوم ولایت الهیه را به گونه ای تبیین کنیم که همه شئون حیات را بپوشاند. این واقعیت را که کلمة توحید هیچ رقیبی برای خودش باقی نمی گذارد و واقعاً شرک، در هیچ جنبه ای از جنبه های حیات، مجاز شمرده نشده تبیین کنیم. یعنی باید تلقی حداقلی از دینداری که انسان گمان کند، می تواند دیندار باشد و در عین حال به اهواء خود هم برسد، تغییر کند، تا همگان به ولایت حداکثری رو آورده، و به خوبی درک کنند که سعادتشان در این است که همة شئون حیات خود را به خدای متعال و اولیای الهی بسپارند.
ب ـ ضرورت افشاگری نسبت به چهر های مختلف تمدن مادی غرب: از سوی دیگر می بایست تمدن رقیب را نیز ـ که گوهره اش، پرستش نفس و دنیاست ـ شناخت و وجوه مختلف آن را معرفی نمود. زیرا اگر نتوانیم غرب و ماهیت حقیقی او را ـ که در همة ابعاد آن اعم از: علم، تکنولوژی، رفاه و مناسبات و ساختارهای مدنیّت مدرن، ریشه دوانیده ـ نشان بدهیم حتماً محکوم به شکست خواهیم بود. اگر نتوانیم ورای جاذبه های کاذبی که این تمدن ایجاد کرده، آن روح شیطانی اغواگر، و شیطنت، ضلالت، تاریکی و ظلمت، مردگی حیات انسانی، و تنزّل دادن انسان در حدّ بهائم را نشان بدهیم و به دیگر سخن اگر به خوبی تبیین نکنیم که نتیجه این استکبار علی الله، کبر نسبت به عباد، استضعاف، تحقیر و استثمار آنهاست، و نتوانیم نفرت عمومی را نسبت به تمدن مادی غرب بالا ببریم، بدون تردید در توسعة انقلاب اسلامی با بن بست و شکست مواجه خواهیم شد. اگر طرفداران انقلاب اسلامی، مظاهر تمدن غرب را بپسندند و مناسبات جاری در آن تمدن را هم به عنوان مناسبات علمی و مناسباتی که سعادت بشر را تأمین می کند بپذیرند، به تناقضی آشکار مبتلا خواهند شد. به بیان دیگر، اگر رفاهی را که غرب تعریف می کند پذیرفتند و اسم آن را رفاه و سعادت گذاشتند حتماً آرمان های انقلاب اسلامی را رها خواهند کرد.
امروزه سردمداران تمدن غرب از همة توانایی هایشان استفاده می کنند که ما را منزوی کنند. برای این کار، اولین اقدام آنها این است که ما را بدنام کنند. یعنی ما را ضدّ ارزش معرفی می کنند. زیبایی شناسی عالم را به سمتی می برند و بعد هم نفرت هایی را نسبت به ما ایجاد می کنند که در فرهنگ عمومی بشری ضدّ ارزش می شویم. مثلاً اسلام و انقلابی ها را به عنوان تروریست معرفی می کنند؛ به عنوان یک تمدن جاهلی که آزادی در آن نیست، حیات در آن نیست، شعور در آن نیست، از همه ابزاری که در اختیار دارند برای این کار استفاده می کنند.
بنابراین ما باید همة زشتی های تمدن غرب را در نگاه جامعه بشری، نشان بدهیم. آنها می خواهند اسلام را زشت جلوه بدهند در حالی که در ابلیس و شیطنت جز زشتی، وجود ندارد. آنچه در دستگاه ابلیس هست، تزیین است:
... لازیننّ لهم؛
ما باید پردة تزیین و اغوا را کنار بزنیم. غرب شناسی دقیقاً به همین معناست، نه اینکه خیال کنیم یک گوهر حقّانی آنجاست و ما می خواهیم آن گوهر حقّانی را بشناسیم.
ضرورت غرب شناسی تابع این است که ما از انقلاب اسلامی چه تلقی ای داشته باشیم، اهدافش را چه بدانیم و محدودة مسئولیت و عملکردش را تا کجا تعریف کنیم.
الف ـ حقیقت و رسالت انقلاب اسلامی: یک تلقی این است که انقلاب اسلامی، حرکت و انفجاری معنوی است که از باطن عالم، اتفاق افتاده و هدفش احیای معنویت در کلّ جامعة بشری است. این حرکت می خواهد دین را وارد عرصة زندگی بشر نماید، به گونه ای که ولایت الهی؛ و به تعبیری معنویت، حیات، نورانیت و ... در همة زوایای زندگی بشر جاری گردد. بر این اساس انقلاب اسلامی به دنبال جهانی سازی معنویت، توحید، بندگی خدای متعال و عبودیت است. بنابراین دیگر نمی توان دین را در یک سلسه آموزه های فردی و باطنی که ارتباط با عرصة حیات اجتماعی بشر نداشته باشد، خلاصه نمود.
طبیعتاً این حرکت اجتماعی با جریان هایی در عالم که آنها چنین امری را بر نمی تابند، درگیر می شود چون ایده ای متفاوت در مقابل ایدة انقلاب اسلامی دارند. به عنوان نمونه، جریان غالب بر غرب در دوران رنسانس، حرکتی کاملاً در نقطة مقابل این حرکت بوده است.
ب ـ ماهیت و اهداف تمدن مادی غرب: جریان غرب به دنبال این بوده که «دین» را منزوی کند. این جریان همواره تلاش کرده تا حیات بشری را بر مبنای نفسانیت او و ارزش هایی که خود انسان تفسیر می کند بنیان گذارد. به تعبیر دیگر در پی این بوده تا مناسبات جامعة بشری را بر اساس استکبار نفس انسان بر خدای متعال، و محور شدن نفس او بسازند. «اومانیسم» هم معنایی غیر از این ندارد. هر چند این مطلب را بر اساس فلسفه های پیچیده ای، تفسیر و تحلیل می کنند اما باطن و روح جریان غرب یک کلمه بیشتر نیست:که اومانیسم، یعنی انانیّت در مقابل خدای متعال.
اگر بپذیریم که چنین حرکتی در مقابل انقلاب اسلامی قرار دارد و اگر بخواهیم نسبت به آن رسالت بزرگ ـ یعنی اقامة کلمة توحید در جهان، گسترش آن به زوایای مختلف زندگی بشر ـ جدّی باشیم و در پی حاکم نمودن بندگی خدای متعال بر شئون مختلف حیات اجتماعی بشر باشیم تا بر مبنای آن، «عدالت» سیاسی، فرهنگی و اقتصادی را تعریف کنیم، بدون تردید با تمدن رقیب، به صورت بی امان، درگیر خواهیم بود.
بنابراین ما در مسیر انقلاب اسلامی با جریانی مرموز، پیچیده و گسترده مواجه هستیم که پشت سر خودش تاریخی بس طولانی داشته و برای خود تمدنی بنا کرده است. تمدنی که مدعی توسعة جامع پایدار، جهانی سازی و رهبری جهانی است.
حال اگر نتوانستیم در صحنه های مخلتف، رقیب خود و ساز و کارهایش را مورد شناسایی قرار دهیم، طبعاً هیچ توفیقی در این درگیری نخواهیم داشت. بنابراین مقصود از شناخت غرب، فقط غرب جغرافیایی نیست. از این رو برای دست یابی به اهداف انقلاب اسلامی و تحقق آرمان های دینی جامعه، شناخت ایده ها، ساز و کارها و اهداف رقیب، امری اجتناب ناپذیر است.
در
عملیات فتح المبین بود که ما به عنوان نیروى تأمین جهت جلوگیرى از دور
خوردن ، توسط نیروهاى دشمن در حال خدمت بودیم . عملیات تا ظهر ادامه داشت .
ما در عقب تانک بودیم . چون فرصت نداشتیم و موقعیت هم طورى نبود که بتوان
نماز را در روى زمین خواند، با همان خاکى که بر روى سطح بیرونى جمع شده
بود تیمم کردیم و مشغول نماز شدیم .
پوتین ، کلاه خود، و تجهیزات
همراهمان بود. هم چنان تانک هم در حال حرکت بود و حتى گاهى شلیک مىکرد، و
در بعضى موارد به ناچار در جاده مىپیچید. من با زحمت و مشقت فراوان ، جهت
قبله را حفظ مىکردم و مواظب بودم رویم از قبله برنگردد. به هر حال آن روز،
نماز را بر روى تانک در حال آتش ریختن و حرکت خواندیم .
چند
شبى بود که نیمه هاى شب از خواب بیدار مى شدم ، ولى حال این را که برخیزم و
نماز شب بخوانم نداشتم . در واقع توفیق نداشتم . کوهستانى بودن منطقه ، و
این که روى زمین برف نشسته بود و فاصله ى زیاد آبا با ما، سرما و ترس نیز
در نخواندن نماز شب من مؤثر بود.
یک روز یکى از رزمنده هاى خیلى با
حال را دیدم و قضیه محروم شدن از فیض نماز شب را به او گفتم . او گفت :
«تو باید دو کار اساسى انجام بدهى تا بتوانى نماز شب خوان شوى. اول این که
نمازهاى واجب رادر اول وقت به جا آورى و دوم این که از خدا توفیق بخواهى
»
ساختمانهـایش ، سحرگاهانی را به خاطر دارد که رزمندگان ، با نوای دلنیشن مناجات نورایی همــدوش ِستارگان ،
همپای فرشتگان و در کنــــار ِماه ،
با خدا سخن میگفتند..
.
.
" فکـــــــــه " سین ندارد اما !
سجده_های بسیجیانی را به خاطر دارد که با سربندهای سبز و سرخ ،
سرهایشان را به خدا سپردند و با ندای" اعرلله ...." به دیدار معشوق شتافتند ..
.
.
" شـــــــــرهانی " سین ندارد اما !
سنگرهایش زخم ِ تن ِ شقایق هایی را به خاطر دارد که در کربلای خمینی.
با رمــــز " یـــا زینب ــــــــا " هر آنچه داشتند تقدیم ِ حضـــرتِ ارباب نمودند..
. .
" کانال کمیــــل " سین ندارد اما !
سکــوی پرواز ِلب تشنگانی شد ، که مقتل شان یادآور کربلاست...
.
.
"طلائیـــــــه" سین ندارد اما !
سه_راه ِ شهادتش گــواه ِ رشادت ِمردانی ست که سبکبال ،تا عرش ِ اعلا ،
پرستــــو شدند...
یک بـار پشـت سـرش راه افتـادم ... در کوچـه اول ، پسـر جـوانی ایسـتاده بود ! تا نگـاهش به او و مانتـوی تنـگش افتـاد نیشـخندی زد و به سـر تا پـای انـدام دخـتر خیـره شـد ... همـان پسـر ، وقـتی مـن از جلـویش عبـور کـردم ... سـرش را پایـین انداخت و سرگـرم گوشی مـوبایلـش شـد ! در کوچـه دوم که کمـی هـم تنـگ بـود ... چنـد پسـر در حـال حـرف زدن و بلـند بلـند خندیدن بودنـد دخـتر که نزدیکـشان شـد ، نگـاه ها هـمه سمـت انـدام ... و موهـای بلـند دخـترک چرخـید. یکـی از پسـر ها نیشـخندی زد و دیگـری کاغـذی را در کـیف دخـتر انداخـت. تنـه دخـتر ، هنـگام عبـور از آن کوچه تنگ به تنـه پسـر ها خـورد ! همـان پسـر ها ، وقـتی مـن نزدیک شـدم ... راه را بـرای عبـور مـن باز کـردند و صـدایشـان را پایـین آوردنـد. و همیـنطور در کوچه سـوم ، خیـابـان ، بـازار ... اصـلا قبـول چشـم ها هـمه نـاپـاک ...!
امـا ◄تــــو► چـرا با بـی حجـابی ، طعـمه شـان میـشوی بانـو ...